سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از خنده زیاد برحذر باش که دل را می میراند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آتشکده


آتشکده

جشن بهمنگان

جشن بهمنگان

روز بهمن امشاسپند و ماه بهمن به مناسبت یگانگی روز و ماه، جشن بهمنگان نام دارد. در نوشته های پهلوی همچون بندهش و دینکرد "بهمن" نخستین آفریده ی پروردگار است، در جهان مینوی وهومن امشاسپند در چهره ی نیک منشی و خرد و دانایی خداوند و از ویژگی های برجسته ی اهورایی است اما در جهان خاکی نگاهبان بشر و چارپایان است. به همین دلیل پس از روز اورمزد، بهمن روز است.


بهمنگان جشنی در ستایش و بزرگدااشت بهمن در اوستایی "وُهومَنَه" و در پهلوی "وَهمَن" به معنی "اندیشه ی نیک" یا "بهترین اندیشه"و در گات ها " وُهومَنَگهه" به معنی "منش نیک "می باشد. وهومن در جهان بینی زرتشتی مظهر اندیشه نیک و خرد و دانایی خداوند است. وهومن محرک دستگاه آفرینش عقل کل یا کاملترین خرد است و جهان مادی و معنوی بر اساس آن است، نیروی اندیشه و عقل و خرد که گوهر و سرچشمه آفرینندگی، در پویایی و تکامل رل عمده ای دارد به وهومن وابسته است.عقل واندیشه بشر خاکی نیز از آن الهام می گیرد بهمن نماد خرد ورزی و اندیشه ی نیک است و این اندیشه ی نیک پندی است که پدران به فرزندان خود می آموزند. گاتها وهومن را نخستین مخلوق نیک معنوی اهورامزدا دانسته و اشوزرتشت خود توانست به وسیله وهمومن به در گاه اهورامزدا نزدیک شود. گل یاسمن سفید، رنگ سفید، خروس سفید، نشانه‌های جسمانی (زمینی) وهومن می‌‌باشد

چنان که از نوشتار ابوریحان و اسدی توسی برمی آید، گیاهی هم به نام امشاسپند بهمن خوانده می‌شود که در بهمن ماه یا زمستان باز می شود و در پزشکی این گیاه معروف است و در تحفه ی حکیم مؤمن و بحرالجواهر، بیخی سفید یا سرخ رنگ مانند زردک و خوشبو با اندک صلابت و کجی و خارناک تعریف شده است. همین گیاه است که در فرانسه «Behen» خوانده می شود و در گذشته ریشه ی آن را به‌ نام بهمن سرخ و بهمن سفید در داروخانه های اروپا به کار می بردند.

ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه نقل میکند:" بهمن نام فرشته ی موکل بر بهایم است که بشر به آن ها براى عمارت زمین و رفع حوایج نیازمند است."

چون بهمن امشاسپند در جهان مادی نگهبان چهار پایان سودمند است. در روز های بهمن امشاسپند، ماه ایزد، گوش ایزد و رام ایزد از ایران باستان تا کنون به روز های نبر( زرتشتیان در این روزها از کشتن حیوانات سودمند و خوردن گوشت آنان خودداری می نمایند) گفته اند.

جشن بهمنگان از زمان ساسانیان تا پیش از یورش مغول ها در ایران بوده است و آیینی همگانی و رایج بوده است در این روز در دیگی به نام" بهمنجه" آشی به نام "دانگو" از گندم ماش نخود عدس لوبیا و باقلا می پزند و مهمانی می دهند این آش را هفت دانه نیز می گویند، یکی از ویژگی های این جشن حس همکاری و کار گروهی آن بوده است، بدین گونه که هر یک از همسایه ها دانگ خود را به خانه ای که در آن آش پخته می شده می دادند و از این رو به آن "دانگو" می گویند آشی با چنین ویژگی های همانندی در میان کوچ نشینان بختیاری نیز پخته می شده و می شود که به آن "دندورو" به چم رویش دهنده ی دندان می گویند و آن را از شامگاه تا بامداد روی آتش ملایم گذاشته و هفت دانه از آن را به سوزن و نخ می کنند و بر روی کلاه کودکی که هنوز دندان های آن رشد نکرده می زنند تا همچون باز شدن گندم از پوسته ی خود در هنگام پختن? دندان های بچه نیز در بیاید. گویا در این خوراک از گیاه بهمن سرخ و بهمن سفید نیز استفاده می شد که این گیاه دارای ویژگی دارویی بوده است. از این سوروسات منوچهری چنین یاد می کند:

بجوش اندرون دیگ بهمنچه به گوش اندرون بهمن و قیصران

بهمن و قیصران دو ردیف موسیقی از دستگاه ایرانی است که در گذر زمان از دست رفته است.

در روزگار ایران باستان این باور بوده که خوردن بهمن سرخ وسفید به تقویت حافظه کمک می کند. آن را به گونه ی تازه در خوراک می پختند و خشک شده ی آن را دم کرده و می نوشیدند یا به گونه ی گرد روی خوراک می ریختند و یا با گرد قند و نبات آمیخته و می خوردند این گیاه در فرانسه بهن خوانده می شده و در گذشته ریشه ی بهمن سرخ وسفید در داروخانه های اروپایی گویا استفاده می شده است. یکی از دیگر آیین های این روز آن بوده که مردم در این روز به کوه می رفتند و گیاهان ویژه ای که ویژگی دارویی داشته را می کندند و در این یک سال استفاده می کردند گروهی از این آیین ها که در جشن بهمنگان انجام می شود را به جاماسپ وزیر خردمند ویشتاسب "گشتاسپ" پادشاه دوران زرتشت نسبت می دهند، ابوریحان در کتاب "التفهیم" می گوید: بهمنگان (بهمنجه) بهمن روز است از ماه بهمن و در این روز بهمن سپید با شیر سره (خالص) می خورند

شاعران پارسی گو در باره بهمنگان گفته اند:

منوچهری دامغانی در این باره گفته است:

رسم بهمن گیر و از سر تازه کن بهمنچه ای درخت ملک ،بارت عز وبیداری تنه ا

انوری:

بعد ما کز سر عشرت همه روز افکندی سخن رفتن و نا رفتن ما در افواه

اندر آمد ز در حجره ی من صبحدمی روز بهمنجه یعنی دوم بهمن ماه

عثمان مختاری شاعر سده ی ششم نیز می گوید:

بهمنجه است خیز و می آرای چراغ ری تا برچینیم گوهر شادی ز گنج می

این یک دومه سپاه طرق را مدد کنیم تا بگذرد ز صحرا فوج سپاه دی

فرخی گفته است:

فرخش باد و خداوند فرخنده کناد عید فرخنده و بهمنجه و بهمن ماه

آذر باد ماراسپند بهمنگان را روز بستر و جامعه نو پوشیدن می داند و فردوسی حرکت در بهمن روز اراده به اندیشه نیک و پیروزی بر نیروی اهریمنی می داند.

بباشم بر این رزمگه پنج روز ششم روز هرمزد گیتی فروز

به هفتم برانیم زیدر سپاه که او کین فزاییست ومن کینه خواه

بهمنگان را با سنت دیرین برگزار کنیم. بهمنگان خجسته باد.

برچسب‌ها: جشن
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1391
  •  آرشیو نظرات
  • جشن دیگان

    جشن دیگان

    جشن د یگان با اورمزد ودی ماه شروع می شود. ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه می نویسد : «... دی ماه، نخستین روز آن خرم روز است و این روز و ماه هردو به نام خداوند است که هرمزی نامیده می شود، یعنی حکیم و دارای رای و آفریدگار. در این روز عادت ایرانیان چنین بوده که پادشاه از تخت شاهی پایین می آمد و جامه ای سفید می پوشید و در بیابان بر فرش های سپید می نشست و دربان و یساولان را که شکوه پادشاه با آن هاست به کنار می راند و هرکس که می خواست پادشاه را ببیند، خواه دارا و خواه نادار بدون هیچ گونه نگهبان و پاسبان نزد شاه می رفت و با او به گفتگو می پرداخت و در این روز پادشاه با برزگران می نشست و در یک سفره با آن ها خوراک می خورد و می گفت:" من مانند یکی از شماها هستم و با شماها برادرم، زیرا استواری و پایداری جهان به کارهایی است که به دست شما انجام می شود و امنیت کشور نیز با من است، نه پادشاه را از مردم گریزی است و نه مردم را از پادشاه بخصوص مهربان هوشنگ ویکرد چنین بودند."»

    بی خود نیست فردوسی می فر ماید:

    شب اور مزد آمد از ماه دی زگفتن بیاسای بردار می

    شاد بودن همه خصلت وویژگی این جشن است و"می" نماد شادی در حد مستی است.

    واژه" دی" از مصدر" دا" در پارسی باستان وسانسکریت به معنی دادن، آفریدن، ساختن، و بخشیدن است. در پهلوی "داتن"(Datan) و در فارسی "دادن" شده است و "داتر"(Dater) که در پهلوی "داتار" و در فارسی "دادار" یا آفریدگار ودراوستا"دتهوش"(Dathush) یا "دزوه"(Daz-vah) می باشد به معنی دادار یا آفریننده و آفریدگار است. در آفرینگان گاهنبار بند 11 صفت دتهوش برای دهمین ماه سال بکار رفته است.

    ایرانیان قدیم بطور کلی در هر ماه اور مزد، دی به آذر، دی به دین ودی به مهر روز را که بنام خداوند است چهار روز تعطیل می دانستند و در ماه دی این روز ها را جشن می گرفتند. که روز اول را جشن خرم روز و سه جشن دیگر را جشن دیگان می نامیدند. کوشیار گیلانی در «زیج جامع» این روزها را «دی جشن» می‌نامد.

    ایرانیان بیشتر کشاورز بودند وماه دی، ماه سرما و بوران وبرف وتعطیلی کار کشاورزی. به همین دلیل جشن های دیگان، جشن گهنبارمیدیارم گاه( از روز مهرایزد تا ورهرام ایزد) وآیین چله بزرگ را از اول دیماه شروع میکردند وحتی با برگزاری شب یلدا به پیشواز ماه دی می رفتند.

    شب انارام روز آذر ماه "شب چله" یا "یلدا"، انقلاب زمستانی و جشن زایش خورشید را جشن می گرفتند. ایرانیان در این شب با فراهم آوردن خوراکی‌های گوناگون تا بامداد به انتظار دیدار نخستین پرتوهای خورشید دی ماه بیدار می‌نشسته‌اند.

    گوش ایزد دیماه جشن "سیر سور"، جشن گیاه‌خواری و به ویژه خوردن سیر و نیز روز غلبه دیوان و کشته‌ شدن جمشید‌شاه در روایت‌های ایرانی. (در شـاهنامه فـردوسـی نیز پـدیده گوشتخواری پس از جمشید رواج می‌یابد.)

    دی به مهرایزد ودی ماه. جشنی همراه با ساخت تندیس‌‌ها و پیکرتراشی‌هایی به شکل انسان و گاه سوزاندن آن. در برخی متون از این روز بنام "بتیکان" یاد شده است که به احتمال شکل تغیر یافته "دیبگان" است.

    مهر ایزد دی ماه. هنگام جشن "درامزینان" یا "کاکتل/ کاکثل" در متون ایرانی. جشنی بسیار کهن و اسطوره‌ای و ناشناخته، که نام‌های گوناگون آن ارتباط آن با "درفش کاویان" و "گاو کتل/ گاو درفش" را نشان می‌دهد. گونه‌های مختلف نام‌های این روز و این مراسم، همانند بسیاری از دیگر نام‌های کهن، نشانه دیرینگی این آیین و فراموش شدن شکل اصلی نام آنست. این روز احتمالاً در پیوند با دیده شدن صورت فلکی "گاو/ ثور" نیز بوده است.

    خلاصه سرما ویخ بندان وبوران باعث جمع شدن وجشن گرفتن وشاد بودن وامید به پیروزی نور بر ظلمت وروز های خوب آینده آنها را دلگرم می کرد. با شهر نشینی ایرانیان وصنعتی شدن بخش کشاورزی جشنهای دیگان ، کم کم از یاد واندیشه ی همگان بدر شد، ولی زرتشتیان با بر پا کردن آیین نیایش (دعا) به درگاه مزدا اهورا یاد این جشنها را زنده نگه داشته اند.

    برچسب‌ها: جشن
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1391
  •  آرشیو نظرات
  • جشن آذرگان

    جشن آذرگان
    آذرگان جشن احترام به آتش است،آتش نماد اشه است، همانند اشویی (راستی و پاکی)عمل می کند، پلیدی ها را می سوزاند و به سوی بالا گرایش دارد، خود می سوزد و به دیگران نور و گرما می دهد.

    جشن آذرگان در روز آذر ایزد از ماه آذر بر گزار می شود.
    ایزد آذر به معنی آتش ستودنی است و فرشته نگهبان آتش می باشد. ازاینکه می گویند اشوزرتشت آتشی به همراه داشت که خودی خود افروخته بود و بی دود بود، کسی را نمی آزرد کنایه از آتش حقیقت است و در پرتو تعلیمات آن پیامبر بزرگوار همه را به سوی خدای یکتا رهنمون بود و تیرگی و دود آلایش در آن راه نداشت برای فروزش آن نیاز مند آلات مصنوعی نبود و جز فروغ بخشی کاری نداشت و سراسر تابش حقیقت و نور معرفت بود.

    در یسنای17بند 11 پنج آتش بیان شده است:
    1- آتش برزی سونگ (بلند سود) آتشی است که در اجاق های خانوادگی و آدریان ها نگه داری می شود و به ترتیب حرمت خانواده و عشیره را می رساند.
    2- آتش وهو فریان آتشی است در کالبد انسان وجود دارد و حرارت غریزی است که زنده بودن انسان به آن بستگی دارد (امروزه به آن دمای بدن می گویند).
    3- آتش اوروازشت بنا به تفسیر پهلوی آتشی است که در رستنی ها ونباتات وجود دارد.
    4- آتش وازشت که به برق آسمان در موقع رعد گفته می شود.
    5- آتش سپی نشت آتشی است که در گروسمان یا عرش اعلی فروزان است.

    زرتشتیان به هنگام نیایش به سوی نور توجه دارند بدان سبب است که روح منو را مصفای خویش در برابرانوار محسوس و دیده شده متوجه نور حقیقی و فروغ آمیغی خداوندی ساخته اند تا بکلی از جسمانیت و تیرگی صوری پاک شده و خود را به معبود ازلی نزدیک کند.

    اگر کسانی در ایران باستان یا کسانی مانند نیبرگ مفسر متون پهلوی "آذر را پسر اهورا مزدا گفته اند"باید به دلایل زیر توجه داشت:

    1- اهمیت آتش آن چنان بوده است که در اساطیر ایران، ایزدی برای آن در نظر گرفته اند. آذر / آتش / آتُر / آتَر ایزدی است که او را پسر اورمزد به شمار آورده اند و آتش روشن نشانه مرئی حضور اورمزد است. تقدس و گرامی بودن آتش ریشه کهن دارد. کلیه اقوام روی زمین به شکل و عنوانی آتش را ستوده و گرامی داشته اند.
    2- به این دلیل نیست که اهورا مزدا ی گات ها سرور هستی بخش دانا یگانه نیست و پسری دارد بلکه می خواستند حرمت آتش را از لحظ ادبی بالا ببرند.
    3- آتش در گات ها رابطه نزدیکی با وهومن، اشه وهیشتا، خرداد، امرداد، رشن و سروش دارد و ارج آسمانی آنها پیوستگی نزدیکی با آذر اهورایی دارد.
    4- اشوزردشت در یسنا، کرده 32، بند 2 می گوید:" به آنان اهورامزدا، پروردگاری که با پاک منشی پیوسته و با نور یکسان است، با خشترا (شهریاری) پاسخ دهد." ‌نور الهی به علت رابطه ای که با آذر اهورایی دارد به عنوان پرستش سو از جانب اشوزرتشت معرفی می شود.
    5-موبدان به آتش آنقدر ارج می گذارند که چون آب، باد و خاک باید تمیز نگه داشت و به آنها خوراک داد. آتش نیایش، نماز مخصوص خوراک دادن به آتش، بخشی است از یسنای62، بند 9 که با این کلمات آغاز می شود: "نماز به تو ای آتش، ای بزرگ ترین آفریده اهورامزدا و سزاوار ستایش."

    در ها 47بند6 گات ها آمده است :
    ای هستی بخش دانا در پرتو خرد مقدس و آذر فروزان خویش سرنوشت دو گروه نیکان و بدان را تعیین و کیفر آنها را ارزانی خواهم داشت پروردگارا با افزایش فروغ ایمان و راستی و پاکی جویندگان حقیقت به سوی تو گرایش خواهند یافت.

    در برگزاری آیین های زرتشتی آتش مرکزیت دارد. در این دین، سه گروه آتش مقدس آیینی وجود دارد به نام های آتش بهرام، آتش آدِران و آتش دادگاه. آتش بهرام قداست خاصی دارد؛ برای این که با تشریفاتی طولانی آماده می شود. شانزده آتش را از منابع مختلف جمع آوری می کنند و آن را تطهیر می کنند.

    در صفحه 256 ترجمه ی آثارالباقیه از ابوریحان بیرونی درباره این جشن آمده است:
    "... روز نهم آذر عیدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند می باشند و این روز جشن آتش است و بنام فرشته ای که به همه ی آتش ها موکل است نامیده شده، زرتشت امر کرده در این روز آتشکده ها را زیارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمایند ..."

    نیاکان ما آذرگان را روزی خجسته می دانستند و در خانه ها و بام ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایش ها و گستردن سفره آیینی با خوراکی های گوناگون در آتشکده ها که آذین بندی شده بودند، جشن می گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوب های خوش سوز و خوش بو می نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانه ها فروزان بود و نمی گذاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می دانستند.

    نزد ایرانیان جشن آذرگان هم چون جشن نوروز و مهرگان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود و بر آن ارج بسیار می‌نهادند. نیاکان ما و زرتشتیان امروز، در این روز با جامه‌ی آراسته و پاک به آدریان‌ها می‌روند و آدریان‌ها را آراسته و آذین بندی می‌کنند و در آن جایگاه وَرجاوند (مقدس) آیین ویژه‌ای برای جشن برگزار می‌کنند. نخست با خواندن آتش نیایش (بخشی از اوستا) اهورامزدا را سپاس گفته و پس از نیایش به شادی و شادمانی می‌پردازند.

    برچسب‌ها: جشن
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1391
  •  آرشیو نظرات
  • جشن مهرگان

    جشن مهرگان

    دوستان برای برگزاری جشن به دور سفره مهرگان جمع شده بودند.

    تورج گفت هر روز سه بار مهر نیایش را بجای می آوریم و به مهر، صاحب دشتهای وسیع و چراگاههای وسیع با آبهایی که با آبزور پاک شده درود می فرستیم.

    مهر یا میترا که دارای چراگاه های بی شمارست با هزاران چشم از پیمان نگهبانی می کند و دشمن پیمان شکنان است تاخانمان با آرامش زندگی کنند و به آسایش برسند.

    مری بویس در تاریخ دین زرتشت صفحه 46می نویسد: واژه میترا در اوستا به گونه ای آشکار معنایى شبیه قرارداد و توافق را مى دهد. آنگونه توافق که میان افراد نوع آدم حاصل می شود " ا. میله A.millet با روشنى استدلال کرده که میتراى هند_ ایرانى تجسم آن نیرویى است که در چنین قرار داد و توافق به ودیعت گذاشته مى شود " .

    بنا بر تحلیلی از اوستا، ایزد مهر در اوستا دارای سه وظیفه است :1- فرمانروایی 2 - رزم آوری 3- برکت بخشی

    باور میترایی یا خورشید نیایش را حتی در اشعار مولانا جلال الدین می توان دریافت جاییکه می گوید:

    نه شـــــــبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم چو غــلا م آفــتــابـم هـمــه ز آفــتـاب گویــم

    بیژن میراث به جا مانده از شاعران و نویسندگان پارسی درباره مهرگان را نشانه جاودان فرهنگ ما می داند و به بیان این زیبایی ها می پردازد.

    دقیقی در باره مهرگان چنین سروده است:

    مهرگان آمد جشن ملک افریدونا
    آن کجا گاو نکو بودش بر مایونا

    فردوسی حماسه ساز بزرگ چنین می سراید:

    فریدون چو شد بر جهان کامکار ندانست جز خویشتن شهریار
    به رسم کیان، تاج و تخت مهی بیاراســت با کاخ شاهنشهــی
    به روز خجستـــه، سر مهر ماه به سر، بر نهاد آن کیانی کلاه
    به فرمود، تا آتش افروختنـد همه عنبر و زعفـران سوختند
    کنون یادگار است از او ماه مهر به کوش و به رنج هیچ منمای چهر

    در جای دیگر در باره پیمان شکنی می فرماید:

    چو " پیمان شکن " باشی و تیز مغز
    نیاید زدست تو یک کار نغز

    فردوسی در باره به تخت نشستن فریدون چنین سروده است:

    به روز خجسته سر مهرماه
    به سر برنهاد آن کیانی کلاه...

    بفرمود تا آتش افروختند
    همه عنبر و زعفران سوختند

    پرستیدن مهرگان دین اوست
    تن آسانی و خوردن آیین اوست

    اگر یادگار است از و ماه مهر
    بکوش و به رنج ایچ منمای چهر

    در آثار الباقیه ابوریحان راجع به جشن مهرگان مطالب زیاد است که بطور خلاصه مرور می شود.

    1-مهر روز و مهر ماه روزی که آفتاب برای اهل عالم پیدا شد که به آن مهرگان می گویند.

    2-سبب خوشی شادی مردمان در اینروز پیروزی فریدون بر ضحاک مار دوش و کسب دوباره آزادی بعد از هزار سال است.

    وحتی شاعر معاصر، اقبال لاهوری نیز در این بیت خود به مهرگان اشاره کرده است:

    شاخ او بی مهرگان عریان ز برگ
    نیست اندر جان او جز بیم مرگ

    بابک نوجوانی که تازه به شهر آمده تا مهندس شود و به روستا باز گردد، خاطره مهرگان و خرمن کوبی با گاو آهن را اینطور بیان می کند مراسم خرمن کوبی چه در خانه و چه در کشتگاه توام با شادی و سپاسگزاری سرانجام می یافت. خرمن کوبی در خانه شرکت کنندکانی داشت که بیشتر پسران و دختران جوان بودند. آنها با صدای دایره و تبنک بر روی بافه ها به پایکوبی می پردازختند تا گندم را از کـــاه جدا کرده و همکاری خود را در گروه نشان دهند. مراسم جشن خرمن که در واقع پس از پایان کار درو و خــــــرمن کوبی آغاز می شد معمـــــولا درکنا رچشمه برگزارمی شد، تا از اناهیتا مادر آبها نیز نیایش و سپاسی شود، شاید بشود گفت این جشن به پاس و ستایش از ایزد مهر و ایزد آب است .

    و روستا های ما در اثر مهرایزد جان می گیرد و با شاباش ها و شادی ها به مهرگان جان تازه می دهند و به یاد گذشته ها و خاطره ها آنروزها، همه نسل ها روز خوشی را در کنار هم دارند.
    و با آفرین خواندن موبد، ساعتی، بزرگ و کوچک در کنار هم با شادی و پایکوبی روزی را به امید شادی جهانیان به خاطره ها پیوند دادیم.

    برچسب‌ها: جشن
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1391
  •  آرشیو نظرات

  • نوشته شده در یادداشت ثابت - شنبه 91/3/7ساعت 3:32 عصر توسط atashkada نظرات ( ) | |

    جشن بهمنگان

    جشن بهمنگان

    روز بهمن امشاسپند و ماه بهمن به مناسبت یگانگی روز و ماه، جشن بهمنگان نام دارد. در نوشته های پهلوی همچون بندهش و دینکرد "بهمن" نخستین آفریده ی پروردگار است، در جهان مینوی وهومن امشاسپند در چهره ی نیک منشی و خرد و دانایی خداوند و از ویژگی های برجسته ی اهورایی است اما در جهان خاکی نگاهبان بشر و چارپایان است. به همین دلیل پس از روز اورمزد، بهمن روز است.


    بهمنگان جشنی در ستایش و بزرگدااشت بهمن در اوستایی "وُهومَنَه" و در پهلوی "وَهمَن" به معنی "اندیشه ی نیک" یا "بهترین اندیشه"و در گات ها " وُهومَنَگهه" به معنی "منش نیک "می باشد. وهومن در جهان بینی زرتشتی مظهر اندیشه نیک و خرد و دانایی خداوند است. وهومن محرک دستگاه آفرینش عقل کل یا کاملترین خرد است و جهان مادی و معنوی بر اساس آن است، نیروی اندیشه و عقل و خرد که گوهر و سرچشمه آفرینندگی، در پویایی و تکامل رل عمده ای دارد به وهومن وابسته است.عقل واندیشه بشر خاکی نیز از آن الهام می گیرد بهمن نماد خرد ورزی و اندیشه ی نیک است و این اندیشه ی نیک پندی است که پدران به فرزندان خود می آموزند. گاتها وهومن را نخستین مخلوق نیک معنوی اهورامزدا دانسته و اشوزرتشت خود توانست به وسیله وهمومن به در گاه اهورامزدا نزدیک شود. گل یاسمن سفید، رنگ سفید، خروس سفید، نشانه‌های جسمانی (زمینی) وهومن می‌‌باشد

    چنان که از نوشتار ابوریحان و اسدی توسی برمی آید، گیاهی هم به نام امشاسپند بهمن خوانده می‌شود که در بهمن ماه یا زمستان باز می شود و در پزشکی این گیاه معروف است و در تحفه ی حکیم مؤمن و بحرالجواهر، بیخی سفید یا سرخ رنگ مانند زردک و خوشبو با اندک صلابت و کجی و خارناک تعریف شده است. همین گیاه است که در فرانسه «Behen» خوانده می شود و در گذشته ریشه ی آن را به‌ نام بهمن سرخ و بهمن سفید در داروخانه های اروپا به کار می بردند.

    ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه نقل میکند:" بهمن نام فرشته ی موکل بر بهایم است که بشر به آن ها براى عمارت زمین و رفع حوایج نیازمند است."

    چون بهمن امشاسپند در جهان مادی نگهبان چهار پایان سودمند است. در روز های بهمن امشاسپند، ماه ایزد، گوش ایزد و رام ایزد از ایران باستان تا کنون به روز های نبر( زرتشتیان در این روزها از کشتن حیوانات سودمند و خوردن گوشت آنان خودداری می نمایند) گفته اند.

    جشن بهمنگان از زمان ساسانیان تا پیش از یورش مغول ها در ایران بوده است و آیینی همگانی و رایج بوده است در این روز در دیگی به نام" بهمنجه" آشی به نام "دانگو" از گندم ماش نخود عدس لوبیا و باقلا می پزند و مهمانی می دهند این آش را هفت دانه نیز می گویند، یکی از ویژگی های این جشن حس همکاری و کار گروهی آن بوده است، بدین گونه که هر یک از همسایه ها دانگ خود را به خانه ای که در آن آش پخته می شده می دادند و از این رو به آن "دانگو" می گویند آشی با چنین ویژگی های همانندی در میان کوچ نشینان بختیاری نیز پخته می شده و می شود که به آن "دندورو" به چم رویش دهنده ی دندان می گویند و آن را از شامگاه تا بامداد روی آتش ملایم گذاشته و هفت دانه از آن را به سوزن و نخ می کنند و بر روی کلاه کودکی که هنوز دندان های آن رشد نکرده می زنند تا همچون باز شدن گندم از پوسته ی خود در هنگام پختن? دندان های بچه نیز در بیاید. گویا در این خوراک از گیاه بهمن سرخ و بهمن سفید نیز استفاده می شد که این گیاه دارای ویژگی دارویی بوده است. از این سوروسات منوچهری چنین یاد می کند:

    بجوش اندرون دیگ بهمنچه به گوش اندرون بهمن و قیصران

    بهمن و قیصران دو ردیف موسیقی از دستگاه ایرانی است که در گذر زمان از دست رفته است.

    در روزگار ایران باستان این باور بوده که خوردن بهمن سرخ وسفید به تقویت حافظه کمک می کند. آن را به گونه ی تازه در خوراک می پختند و خشک شده ی آن را دم کرده و می نوشیدند یا به گونه ی گرد روی خوراک می ریختند و یا با گرد قند و نبات آمیخته و می خوردند این گیاه در فرانسه بهن خوانده می شده و در گذشته ریشه ی بهمن سرخ وسفید در داروخانه های اروپایی گویا استفاده می شده است. یکی از دیگر آیین های این روز آن بوده که مردم در این روز به کوه می رفتند و گیاهان ویژه ای که ویژگی دارویی داشته را می کندند و در این یک سال استفاده می کردند گروهی از این آیین ها که در جشن بهمنگان انجام می شود را به جاماسپ وزیر خردمند ویشتاسب "گشتاسپ" پادشاه دوران زرتشت نسبت می دهند، ابوریحان در کتاب "التفهیم" می گوید: بهمنگان (بهمنجه) بهمن روز است از ماه بهمن و در این روز بهمن سپید با شیر سره (خالص) می خورند

    شاعران پارسی گو در باره بهمنگان گفته اند:

    منوچهری دامغانی در این باره گفته است:

    رسم بهمن گیر و از سر تازه کن بهمنچه ای درخت ملک ،بارت عز وبیداری تنه ا

    انوری:

    بعد ما کز سر عشرت همه روز افکندی سخن رفتن و نا رفتن ما در افواه

    اندر آمد ز در حجره ی من صبحدمی روز بهمنجه یعنی دوم بهمن ماه

    عثمان مختاری شاعر سده ی ششم نیز می گوید:

    بهمنجه است خیز و می آرای چراغ ری تا برچینیم گوهر شادی ز گنج می

    این یک دومه سپاه طرق را مدد کنیم تا بگذرد ز صحرا فوج سپاه دی

    فرخی گفته است:

    فرخش باد و خداوند فرخنده کناد عید فرخنده و بهمنجه و بهمن ماه

    آذر باد ماراسپند بهمنگان را روز بستر و جامعه نو پوشیدن می داند و فردوسی حرکت در بهمن روز اراده به اندیشه نیک و پیروزی بر نیروی اهریمنی می داند.

    بباشم بر این رزمگه پنج روز ششم روز هرمزد گیتی فروز

    به هفتم برانیم زیدر سپاه که او کین فزاییست ومن کینه خواه

    بهمنگان را با سنت دیرین برگزار کنیم. بهمنگان خجسته باد.

    برچسب‌ها: جشن
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1391
  •  آرشیو نظرات
  • جشن دیگان

    جشن دیگان

    جشن د یگان با اورمزد ودی ماه شروع می شود. ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه می نویسد : «... دی ماه، نخستین روز آن خرم روز است و این روز و ماه هردو به نام خداوند است که هرمزی نامیده می شود، یعنی حکیم و دارای رای و آفریدگار. در این روز عادت ایرانیان چنین بوده که پادشاه از تخت شاهی پایین می آمد و جامه ای سفید می پوشید و در بیابان بر فرش های سپید می نشست و دربان و یساولان را که شکوه پادشاه با آن هاست به کنار می راند و هرکس که می خواست پادشاه را ببیند، خواه دارا و خواه نادار بدون هیچ گونه نگهبان و پاسبان نزد شاه می رفت و با او به گفتگو می پرداخت و در این روز پادشاه با برزگران می نشست و در یک سفره با آن ها خوراک می خورد و می گفت:" من مانند یکی از شماها هستم و با شماها برادرم، زیرا استواری و پایداری جهان به کارهایی است که به دست شما انجام می شود و امنیت کشور نیز با من است، نه پادشاه را از مردم گریزی است و نه مردم را از پادشاه بخصوص مهربان هوشنگ ویکرد چنین بودند."»

    بی خود نیست فردوسی می فر ماید:

    شب اور مزد آمد از ماه دی زگفتن بیاسای بردار می

    شاد بودن همه خصلت وویژگی این جشن است و"می" نماد شادی در حد مستی است.

    واژه" دی" از مصدر" دا" در پارسی باستان وسانسکریت به معنی دادن، آفریدن، ساختن، و بخشیدن است. در پهلوی "داتن"(Datan) و در فارسی "دادن" شده است و "داتر"(Dater) که در پهلوی "داتار" و در فارسی "دادار" یا آفریدگار ودراوستا"دتهوش"(Dathush) یا "دزوه"(Daz-vah) می باشد به معنی دادار یا آفریننده و آفریدگار است. در آفرینگان گاهنبار بند 11 صفت دتهوش برای دهمین ماه سال بکار رفته است.

    ایرانیان قدیم بطور کلی در هر ماه اور مزد، دی به آذر، دی به دین ودی به مهر روز را که بنام خداوند است چهار روز تعطیل می دانستند و در ماه دی این روز ها را جشن می گرفتند. که روز اول را جشن خرم روز و سه جشن دیگر را جشن دیگان می نامیدند. کوشیار گیلانی در «زیج جامع» این روزها را «دی جشن» می‌نامد.

    ایرانیان بیشتر کشاورز بودند وماه دی، ماه سرما و بوران وبرف وتعطیلی کار کشاورزی. به همین دلیل جشن های دیگان، جشن گهنبارمیدیارم گاه( از روز مهرایزد تا ورهرام ایزد) وآیین چله بزرگ را از اول دیماه شروع میکردند وحتی با برگزاری شب یلدا به پیشواز ماه دی می رفتند.

    شب انارام روز آذر ماه "شب چله" یا "یلدا"، انقلاب زمستانی و جشن زایش خورشید را جشن می گرفتند. ایرانیان در این شب با فراهم آوردن خوراکی‌های گوناگون تا بامداد به انتظار دیدار نخستین پرتوهای خورشید دی ماه بیدار می‌نشسته‌اند.

    گوش ایزد دیماه جشن "سیر سور"، جشن گیاه‌خواری و به ویژه خوردن سیر و نیز روز غلبه دیوان و کشته‌ شدن جمشید‌شاه در روایت‌های ایرانی. (در شـاهنامه فـردوسـی نیز پـدیده گوشتخواری پس از جمشید رواج می‌یابد.)

    دی به مهرایزد ودی ماه. جشنی همراه با ساخت تندیس‌‌ها و پیکرتراشی‌هایی به شکل انسان و گاه سوزاندن آن. در برخی متون از این روز بنام "بتیکان" یاد شده است که به احتمال شکل تغیر یافته "دیبگان" است.

    مهر ایزد دی ماه. هنگام جشن "درامزینان" یا "کاکتل/ کاکثل" در متون ایرانی. جشنی بسیار کهن و اسطوره‌ای و ناشناخته، که نام‌های گوناگون آن ارتباط آن با "درفش کاویان" و "گاو کتل/ گاو درفش" را نشان می‌دهد. گونه‌های مختلف نام‌های این روز و این مراسم، همانند بسیاری از دیگر نام‌های کهن، نشانه دیرینگی این آیین و فراموش شدن شکل اصلی نام آنست. این روز احتمالاً در پیوند با دیده شدن صورت فلکی "گاو/ ثور" نیز بوده است.

    خلاصه سرما ویخ بندان وبوران باعث جمع شدن وجشن گرفتن وشاد بودن وامید به پیروزی نور بر ظلمت وروز های خوب آینده آنها را دلگرم می کرد. با شهر نشینی ایرانیان وصنعتی شدن بخش کشاورزی جشنهای دیگان ، کم کم از یاد واندیشه ی همگان بدر شد، ولی زرتشتیان با بر پا کردن آیین نیایش (دعا) به درگاه مزدا اهورا یاد این جشنها را زنده نگه داشته اند.

    برچسب‌ها: جشن
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1391
  •  آرشیو نظرات
  • جشن آذرگان

    جشن آذرگان
    آذرگان جشن احترام به آتش است،آتش نماد اشه است، همانند اشویی (راستی و پاکی)عمل می کند، پلیدی ها را می سوزاند و به سوی بالا گرایش دارد، خود می سوزد و به دیگران نور و گرما می دهد.

    جشن آذرگان در روز آذر ایزد از ماه آذر بر گزار می شود.
    ایزد آذر به معنی آتش ستودنی است و فرشته نگهبان آتش می باشد. ازاینکه می گویند اشوزرتشت آتشی به همراه داشت که خودی خود افروخته بود و بی دود بود، کسی را نمی آزرد کنایه از آتش حقیقت است و در پرتو تعلیمات آن پیامبر بزرگوار همه را به سوی خدای یکتا رهنمون بود و تیرگی و دود آلایش در آن راه نداشت برای فروزش آن نیاز مند آلات مصنوعی نبود و جز فروغ بخشی کاری نداشت و سراسر تابش حقیقت و نور معرفت بود.

    در یسنای17بند 11 پنج آتش بیان شده است:
    1- آتش برزی سونگ (بلند سود) آتشی است که در اجاق های خانوادگی و آدریان ها نگه داری می شود و به ترتیب حرمت خانواده و عشیره را می رساند.
    2- آتش وهو فریان آتشی است در کالبد انسان وجود دارد و حرارت غریزی است که زنده بودن انسان به آن بستگی دارد (امروزه به آن دمای بدن می گویند).
    3- آتش اوروازشت بنا به تفسیر پهلوی آتشی است که در رستنی ها ونباتات وجود دارد.
    4- آتش وازشت که به برق آسمان در موقع رعد گفته می شود.
    5- آتش سپی نشت آتشی است که در گروسمان یا عرش اعلی فروزان است.

    زرتشتیان به هنگام نیایش به سوی نور توجه دارند بدان سبب است که روح منو را مصفای خویش در برابرانوار محسوس و دیده شده متوجه نور حقیقی و فروغ آمیغی خداوندی ساخته اند تا بکلی از جسمانیت و تیرگی صوری پاک شده و خود را به معبود ازلی نزدیک کند.

    اگر کسانی در ایران باستان یا کسانی مانند نیبرگ مفسر متون پهلوی "آذر را پسر اهورا مزدا گفته اند"باید به دلایل زیر توجه داشت:

    1- اهمیت آتش آن چنان بوده است که در اساطیر ایران، ایزدی برای آن در نظر گرفته اند. آذر / آتش / آتُر / آتَر ایزدی است که او را پسر اورمزد به شمار آورده اند و آتش روشن نشانه مرئی حضور اورمزد است. تقدس و گرامی بودن آتش ریشه کهن دارد. کلیه اقوام روی زمین به شکل و عنوانی آتش را ستوده و گرامی داشته اند.
    2- به این دلیل نیست که اهورا مزدا ی گات ها سرور هستی بخش دانا یگانه نیست و پسری دارد بلکه می خواستند حرمت آتش را از لحظ ادبی بالا ببرند.
    3- آتش در گات ها رابطه نزدیکی با وهومن، اشه وهیشتا، خرداد، امرداد، رشن و سروش دارد و ارج آسمانی آنها پیوستگی نزدیکی با آذر اهورایی دارد.
    4- اشوزردشت در یسنا، کرده 32، بند 2 می گوید:" به آنان اهورامزدا، پروردگاری که با پاک منشی پیوسته و با نور یکسان است، با خشترا (شهریاری) پاسخ دهد." ‌نور الهی به علت رابطه ای که با آذر اهورایی دارد به عنوان پرستش سو از جانب اشوزرتشت معرفی می شود.
    5-موبدان به آتش آنقدر ارج می گذارند که چون آب، باد و خاک باید تمیز نگه داشت و به آنها خوراک داد. آتش نیایش، نماز مخصوص خوراک دادن به آتش، بخشی است از یسنای62، بند 9 که با این کلمات آغاز می شود: "نماز به تو ای آتش، ای بزرگ ترین آفریده اهورامزدا و سزاوار ستایش."

    در ها 47بند6 گات ها آمده است :
    ای هستی بخش دانا در پرتو خرد مقدس و آذر فروزان خویش سرنوشت دو گروه نیکان و بدان را تعیین و کیفر آنها را ارزانی خواهم داشت پروردگارا با افزایش فروغ ایمان و راستی و پاکی جویندگان حقیقت به سوی تو گرایش خواهند یافت.

    در برگزاری آیین های زرتشتی آتش مرکزیت دارد. در این دین، سه گروه آتش مقدس آیینی وجود دارد به نام های آتش بهرام، آتش آدِران و آتش دادگاه. آتش بهرام قداست خاصی دارد؛ برای این که با تشریفاتی طولانی آماده می شود. شانزده آتش را از منابع مختلف جمع آوری می کنند و آن را تطهیر می کنند.

    در صفحه 256 ترجمه ی آثارالباقیه از ابوریحان بیرونی درباره این جشن آمده است:
    "... روز نهم آذر عیدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند می باشند و این روز جشن آتش است و بنام فرشته ای که به همه ی آتش ها موکل است نامیده شده، زرتشت امر کرده در این روز آتشکده ها را زیارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمایند ..."

    نیاکان ما آذرگان را روزی خجسته می دانستند و در خانه ها و بام ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایش ها و گستردن سفره آیینی با خوراکی های گوناگون در آتشکده ها که آذین بندی شده بودند، جشن می گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوب های خوش سوز و خوش بو می نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانه ها فروزان بود و نمی گذاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می دانستند.

    نزد ایرانیان جشن آذرگان هم چون جشن نوروز و مهرگان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود و بر آن ارج بسیار می‌نهادند. نیاکان ما و زرتشتیان امروز، در این روز با جامه‌ی آراسته و پاک به آدریان‌ها می‌روند و آدریان‌ها را آراسته و آذین بندی می‌کنند و در آن جایگاه وَرجاوند (مقدس) آیین ویژه‌ای برای جشن برگزار می‌کنند. نخست با خواندن آتش نیایش (بخشی از اوستا) اهورامزدا را سپاس گفته و پس از نیایش به شادی و شادمانی می‌پردازند.

    برچسب‌ها: جشن
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1391
  •  آرشیو نظرات
  • داریوش


    نوشته شده در یادداشت ثابت - شنبه 91/3/7ساعت 3:29 عصر توسط atashkada نظرات ( ) | |

    daremehr

    جشن سده در نگاره‌ی شاهنامه تهماسبی

    جشن سده در نگاره‌ی شاهنامه تهماسبی
       بر گرفته از امرداد
     
    آناهید خزیر :
    در نگاره‌ای از شاهنامه تهماسبی، برپایی جشن سده در روزگار هوشنگ؛ جانشین کیومرث، دیده می‌شود و بازتاب این سپندینگی آتش را در نگاره‌ی جشن سده‌ی شاهنامه تهماسبی به روشنی می‌توان دید. از سویی دیگر در شاهنامه‌ی فردوسی، پیدایش آتش به هوشنگ پیوند داده شده است.
    جشن سده (10 بهمن) به روایت نسخه‌هایی از شاهنامه فردوسی، یادگار هوشنگ، پاد‌شاه پیشدادی است. گویند هوشنگ‌شاه برای شکار با همراهان خویش به کوهستان رفت که نگاهش به مار سیاهِ بزرگی خورد، سنگی به سوی مار رها کرد، سنگ به مار نخورد و به سنگ دیگری خورد و جرقه‌ای از این برخورد پدید آمد که بوته‌ی خشکِ کنار سنگ از آن جرقه آتش گرفت و بدین‌سان آتش پدید آمد.
     
    سده در شاهنامه شاه‌تهماسبی

    در نگاره‌ای از شاهنامه تهماسبی، برپایی جشن سده در روزگار هوشنگ؛ جانشین کیومرث، دیده می‌شود. صخره‌ها گرداگرد زمینی را گرفته‌اند که در آن جشن سده برپاست. درختان و بوته‌ها زیبایی خیره‌کننده‌ای به نگاره بخشیده‌اند و صخره‌های اسفنجی در رنگ‌های گوناگون دیده می‌شوند. حیوانات گوناگون در لابه‌لای تنه‌ی‌ درختان نمایانند و آتشی دایره‌وار، شعله کشیده است. هوشنگ با پوششی آراسته بیننده‌ی‌ جشنی است که بر پا شده است. چهره‌های دیگر، از کنار صخره‌ها نگرنده‌ی‌ این رویدادند.
    آتش در باور ایرانی از بخشش‌های ایزدی است که برای بهره‌جویی آدمی از جهان مینو به سوی جهان خاکی فرستاده شده است. شعله‌‌ی آتش یادآور فروغ ایزدی نیز هست؛ از این رو سپند و مقدس به‌شمار می‌رود. بازتاب این سپندینگی آتش را در نگاره‌ی جشن سده شاهنامه تهماسبی می‌توان دید. شادمانی و سرور برپایی این جشن، به روشنی در نگاره آشکار است.
    همانند نگاره‌های دیگر، بیت‌هایی از شاهنامه به خط نستعلیق، بازگوکننده داستانی است که نگاره‌ی‌ آن با هنرمندی کم‌مانندی در برابر چشم بیننده است. فضای زنده و روشن و حرکت موج‌وار قلم نقاش، بر تاثیرگذاری نگاره افزوده است. اجزایی از تصویر نیز همانند دیگر نمونه‌های مکتب تبریز، چارچوب نگاره را شکسته‌اند.
    شاهنامه شاه تهماسبی در سال 928 مهی(:قمری) توسط شاه اسماعیل صفوی برای پیشکش به فرزندش تهماسب میرزا، سفارش داده شد. خوشنویسی و نگارگری این اثر نزدیک به بیست سال زمان برد (تا سال 950 مهی). این دست‌نویس در اندازه‌ی47 در 32 سانتی‌متر و در بردارنده‌ی 759 برگ و 258 نگاره است. 118 نگاره‌ی‌ آن در ایران و دیگر نگاره‌ها در موزه‌های جهان نگهداری می‌شود. شاهنامه تهماسبی را باید وابسته به مکتب نگارگری تبریز دانست. این مکتب برپایه‌ی دستاوردهای هنری پیش از صفویان و به ویژه مکتب شکوهمند هرات پدید آمد. اوج این هنر به نیمه‌ی دوم فرمانروایی شاه تهماسب صفوی (984 – 975 مهی) باز می‌گردد.

     

     


    برچسب‌ها: جشن
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1391
  •  آرشیو نظرات
  • جشن درختکاری

    جشن درختکاری
    معلم با گچ سبز روی تخته سیاه رنگ و رو رفته ای نوشت :

    امروز پانزدهم اسفند روز درختکاری است و دانش آموزی اجازه می گیرد و این شعر را می خواند:

    به دست خود درختی می نشانم به پایش جوی آبی می کشانم
    کمی تخم چمن بر روی خاکش برای یادگاری می فشانم
    درختم کم کم آرد برگ و باری بسازد بر سر خود شاخساری
    چمن روید در آنجا سبز و خرم شود زیر درختم سبزه زاری
    به تابستان که گرما رو نماید درختم چتر خود را می گشاید
    خنک می سازد آنجا را ز سایه دل هر رهگذر را می رباید
    به پایش خسته ای بی حال و بی تاب میان روز گرمی می رود خواب
    شود بیدار و گوید: ای که اینجا درختی کاشتی روح تو شاداب

    و معلم چگونه او را تشویق می کند؟ بچه ها به خانه بروید و هر کدام با بیل و نهالی به مدرسه بیایید و به یادگار نهالی در این مدرسه بکارید، زمانی طول نمی کشد همه کلاسها تعطیل و مدرسه محل آموزش درخت کاری، شناسایی درختان و روش کاشت آن می شود.

    خاطره دوستی بود که در مدرسه ابتدایی در روی یک نیمکت می نشستیم و اکنون توانسته است جان هزاران نونهال ایرانی را نجات دهد.

    درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد

    با صنعتی شدن و شهر نشینی جماعت زرتشتی و با گسترش شهرها کمتر فرزند جماعت است که چنین امکاناتی در اختیار داشته باشد و درخت به عنوان ریه شهرها نیاز است، همه توقع داریم سازمان های شهری مربوطه ومنابع طبیعی و شهرداری ها دست به کار شوند ولی مسئولیت ما در این زمینه چیست؟

    من و تو با دست هایمان نهال کوچک را به خاک سرد اسفند می سپاریم و آفتاب، گرمای خویش را نثارش می کند خاک مواد مغذی اش را در اختیارش می گذارد هوا گاز های مورد نیازش را تامین می کند ولی منتظرباران می ماند یا چشم به راه آبی می ماند تا رهگذری سیرابش کند و ریشه و ساقه و برگهایش جان بگیرند وبه درختی تنومند تبدیل شود، چشم را نوازش می دهد و زبان را به تسبیح وا می دارد. ما با هم در روز درختکاری قرار مان را از یاد نمی بریم و همدیگر را به کاشت و حفظ این موجود زیبای خداوندی سفارش می کنیم. درخت، طلای سبزی است که زیستن، شکوفایی، حرکت و پویایی را به ما می فهماند. خداوند این موجود سبز و بابرکت را مایه عبرت، حکمت و قدرت خویش قرار داده است، اشو زرتشت در پیامش به ما فرموده اند: "کسی که درخت می کارد راستی می افشاند."

    آنچه مهم است برای همبستگی بیشتر و آشنایی بیشر زرتشتیان با هم، انجمن ها، سازمان ها و کانون ها و باشگاه ها با برنامه ریزی صحیح و آموزش برای کاشت درخت و همچنین آبیاری و رسیدگی به درختان و محیط زیست آنچه اشو زرتشت وظیفه هر زرتشتی می داند، اعضایشان را در طبیعت سبز مانند آرامگاه ها، زیارتگاه ها و آدریان ها و محل هایی که می توان درخت کاشت حاضر شوند تا همبستگی و وحدت ما مثل همیشه پایدار و جاوید باشد و بتوانیم از محیط هایی که داریم درست بهره ببریم و درخت بکاریم و خدای نکرده نهالی را نکاریم که بعد آبیاری نشود یا محیط مساعدی در اختیارش قرار نگیرد.

    دانشمندان محیط زیست و کشاورزی معتقدند ."یک هکتار جنگل کاج می تواند 36 تن گرد و غبار را در عرض سال پاکیزه کند."

    پس برای داشتن هوای سالم و جلوگیری از ضایعات هوای آلوده، با کاشت درختان سازگار با وضعیت جوی ایران و با در نظر گرفتن شرایط آب و هوایی خشک و کم باران اغلب مناطق کشور، می توان محیط زیست را لطیف و با طراوت کرد. طبیعت و فضای سبز وسیله ای برای بقای بشری و حفظ زیبایی شهر است و به عنوان میراثی ارزشمند به همه انسانها تعلق دارد. انبوه درختان سبب پدید آمدن محیط زیست برای پرندگان، گیاهان و جانوران مختلف می شود. درختکاری در ایران دارای پشتوانه‌ای از علایق ملی و سنت تاریخی است، تاریخ نشان می‌دهد که ایرانیان باستان، جشنهای خاصی داشتند و در این جشنها به درختکاری پرداخته و به خاک و زراعت احترام می‌گذاشتند علاوه بر این درختکاری با اعتقادات مذهبی مردم نیز پیوند دارد، تا حدی که کاشت درخت نوعی عبادت محسوب می شود.

    اگر انجمن زرتشتیان یزد گامی در این مورد برداشته بیایید با آنها همکاری و هماهنگی لازم را انجام دهیم. حتی با کاشتن یک نهال کوچک، کشوری زیبا و آباد را برای خویش مهیا کنیم و نمونه ای برای آغاز مجدد تلاشهایمان در این زمینه در سراسر کشورباشد.

    پانزدهم اسفند سالروز تولد درخت پر باری در زمینه مطالعات ایران باستان وادبیات مزدیسنی است. در سال 1264 هجری شمسی ابراهیم پور داوود استاد و محقق معاصر در رشت به دنیا آمد. وی پس از طی تحصیلات مقدماتی در رشت به تهران آمد و در مکتب درسی میرزا محمد حسینخان به تحصیل علوم پزشکی مشغول شد. وی پس از آن به بیروت، باکو و فرانسه رفت و در فرانسه به تحصیل حقوق مشغول شد. او در سالهای جنگ جهانی و در زمان اشغال ایران به دست متفقین با انتشار روزنامه ای به نام «رستخیز» به نکوهش متجاوزان پرداخت.

    وی پس از آن دوباره به اروپا رفت و این بار به تحقیق درباره ایران باستان مشغول شد. او همچنین مدتی استاد دانشگاه «ویسویهاری» هند بود. پور داوود سپس به ایران بازگشت و به تدریس حقوق در ایران باستان و ادبیات ایران باستان مشغول گردید. این استاد فرزانه سرانجام پس از عمری تلاش در جهت نشر معارف در سال 1347 ه.ش درگذشت .

    برچسب‌ها: جشن
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1391
  •  آرشیو نظرات
  • جشن سده

    جشن سده

    اسطوره‌هایی جشن سده را به پیدایش آتش پیوند داده است و فردوسی، هوشنگ شاه را خالق جشن سده می داند و در این زمینه می‌گوید:

    یکی روز شاه جهان سوی کوه گذر کرد با چند کس همگروه
    پدید آمد از دور چیزی دراز سیه رنگ و تیره‌تن و تیزتاز
    دوچشم از بر سر چو دو چشمه خون ز دود دهانش جهان تیره‌گون
    نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
    به زور کیانی رهانید دست جهانسوز مار از جهانجوی جست
    برآمد به سنگ گران سنگ خرد همان و همین سنگ بشکست گرد
    فروغی پدید آمد از هر دو سنگ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
    نشد مار کشته ولیکن ز راز ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
    جهاندار پیش جهان آفرین نیایش همی کرد و خواند آفرین
    که او را فروغی چنین هدیه داد همین آتش آنگاه قبله نهاد
    بگفتا فروغیست این ایزدی پرستید باید اگر بخردی
    شب آمد برافروخت آتش چو کوه همان شاه در گرد او با گروه
    یکی جشن کرد آن شب و باده خورد سده نام آن جشن فرخنده کرد
    ز هوشنگ ماند این سده یادگار بسی باد چون او دگر شهریار
    کز آباد کردن جهان شاد کرد جهانی به نیکی ازو یاد کرد

    ازجشن سده در عهد ساسانیان هیچ گونه آگاهی نداریم اما بی گمان پیش از اسلام این جشن همراه با مراسمی پرشکوه بوده است . جشن «سَـدَه» بزرگ‌ ترین جشن‌ آتش و یکی از کهن‌ترین آیین‌های شناخته شده در ایران باستان است. در این جشن در آغاز شامگاه دهم بهمن‌ماه، همه مردمانِ سرزمین‌های ایرانی بر بلندای کوه‌ها و بام خانه‌ها، آتش‌ برمی‌افروختند. زرتشتیان کنونی در کنار شعله‌های آتش و با توجه به زبان و فرهنگ خود، سرودها و ترانه‌های گوناگونی را خوانده و آرزوی رفتن سرما و آمدن گرما و نور را می‌کنند و امید پیروزی نور بر ظلمت را در دل تازه می کنند. همچنین در برخی نواحی، به جشن‌خوانی، بازی‌ها و نمایش‌های دسته‌جمعی نیز می‌پردازند.

    به نوشته مورخانی همچون بیرونی، بیهقی، گردیزی جشن سده یکی از سه جشن بزرگ ایرانیان است که در دوران اسلامی، تا اواخر دوران خوارزمشاهیان و حمله مغول دوام آورد و هم سلاطین و امیران و هم مردم عادی این جشن را به‌پا می‌داشتند. مشهورترین و بزرگترین جشن سده در زمان مردآویج در سال 323 هجری در اصفهان برگزار شده است و چنان‌که در تاریخ بیهقی آمده است جشن سده دیگری که به یاد مردم مانده، جشنی است که در زمان سلطان مسعود غزنوی در سال 430 هجری برگزار شد.

    بیشتر محققان نام سده را گرفته شده از 100 می‌دانند و معتقدند این عدد یادگار اردشیر بابکان است و در علت و سبب این جشن گفته‌اند، هرگاه روزها و شب‌ها را جداگانه بشمارند، میان آن و آخر سال عدد 100 به دست می‌آید و برخی گفته‌اند، علت این است که در این روز که مصادف با دهم بهمن‌ ماه است،‌ زادگان کیومرث، پدر نخستین، درست 100 تن شدند و یکی از خود را به پادشاهی رساندند، عده‌ای نیز بر این باورند که در این روز فرزندان مشی و مشیانه به 100 رسیدند و برخی نیز گفته‌اند که در این روز شمار فرزندان آدم ابوالبشر به 100 رسید.

    البته دلایل دیگری هم مشابه آنچه بیان شد، برای چشن سده گفته شده است. دهم بهمن ماه، یکی از دو هنگامِ سال است که در عرض‌های بالایی ایران‌زمین، طول تاریکی کامل آسمان 12 ساعت تمام است. در ضمن می‌دانیم ارتباط واژه "سده" با عدد "سد/ صد" هنوز به اثبات نرسیده است. عدد "سد" به شکل "صد" معرب شده‌، در حالیکه واژه "سده" به شکل "سَذق" معرب گشته ‌است. اما در زبان اوستایی واژه "سَـد" به گونه جالبی هم به معنای "فرو رفتن/ غروب کردن"و هم به معنای متضاد آن یعنی "بر آمدن/ طلوع کردن"آمده است. همچنین واژه "سَـذِه"در اوستا، هم به معنای طلوع کردن و هم به معنای غروب کردن آمده است. عده ای مقصود از مار در شعر فردوسی، آتشفشانی است که در یسنا به نام آژی سرخ و در مینوی خرد به نام پتیاره مار نام برده شده است وعده ای طلوع و غروب همزمان دو ستاره پرنور و درخشان آسمان به نام‌های "سماک رامح" و "نسر واقع" در شمال شرقی و شمال‌غربی آسمان ایران زمین می دانند و همه این ها بعلت این است که معتقدند سده در شاهنامه های قدیمی اینطور نیامده است.

    هر چه دلیل سده باشد شب بلند سال را باید با خوشی و شادمانی و مهربانی با هم بود و کینه ها را بدور ریختن با گرمای آتش به صبح امید پیوند داد.

    عمق بخارایی درباره سده به امید بهار جشن گرفتن می فرماید:
    سده دلیل بهار است و روزگار نشاط
    نشاط کن که جهان پر گل است و پر سوسن
    بخواه جام و برافروز آذر بُرزین
    که پر شمامه ی کافور شد کُه و برزن

    خاقانی شروان هم شعر زیبایی در مورد سده سروده است و با می عارفانه خویش همه به شعر خوانی وپایکوبی وطی این شب بلند سال به شادی می کند:
    شب سده است بیار ای چراغ رود نواز
    از آتش می، غم بسوز و چنگ نواز
    به جام خویش مر این رام ِخویش را می ده
    به کام خویش مر این زار خویش را بنواز
    طریق راحت گشای و راه رنج به بند
    عنان هجر فرو گیر و اسب وصل بتاز
    چون شعر خوانی در وصف این شب سده خوان
    چو عشق بازی در مدح شاه دنیا باز

    سده برای عنصری آندر مطوب است که می فرماید:
    گر از فصل زمستان است بهمن
    چرا امشب جهان چون لاله زار است

    عثمانی مختاری نیزرخ یار را در سده باستانی می بیند در این مورد سروده است:
    شب های سیه زلف مغان وش داری
    در جام طرب باده ی دلکش داری
    تو خود همه ساله سده ی خوش داری
    تـا زلف چلیپا، رخ آتش داری

    سده خجسته باد.


    در این زمینه بخوانید:
    پیام نماینده ایرانیان زرتشتی به مناسبت جشن سده
    آشنایی با جشن سده
    گزارش و تصاویری از جشن سده در دبستان گیو(1)
    دختران سپید پوش به پیشواز جشن سده رفتند
    تصاویری از جشن سده در نصرت آباد
    شراره‌های نورافروز آتش در «عرفان‌زرتشتی» (بخش‌ نخست)
    شراره‌های نورافروز آتش در «عرفان‌زرتشتی» (بخش‌ پایانی)

    تصاویری از جشن سده در دبستان جمشیدجم
    گزارش و تصاویری از جشن سده در نرسی آباد
    جشن سده در دبیرستان فیروزبهرام
    تصاویری از آخرین تدارکات برگزاری جشن سده در شهرهای یزد و شیراز
    گزارش و تصاویری از جشن سده در مارکار تهرانپارس (1)
    گزارش و تصاویری از جشن سده در مارکار تهرانپارس (2)
    تصاویری از آتش سده در زاهدان
    گزارش و تصاویری از جشن سده در شیراز
    گزارش و تصاویری از جشن سده در کرج (1)
    گزارش و تصاویری از جشن سده در کرج (2)
    تصاویری از جشن سده در استرالیا
    تصاویری از جشن سده در اهواز
    تصاویری از جشن سده در کالیفرنیا
    گزارش و تصاویری از جشن سده در کرمان
    جشن سده در اهرستان همراه با انتخابات برگزار شد
    تصاویری از جشن سده در کسنویه
    تصاویری از جشن سده در رحمت آباد یزد
    تصاویری از جشن سده در اصفهان
    تصاویری از جشن سده در باشگاه جوانان زرتشتی یزد
    گزارش و تصاویری از جشن سده در مریم آباد


    گزارش و تصاویری از جشن سده در پیر رهگذر چم
    برگرفته از برساد

    برچسب‌ها: جشن
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1391
  •  آرشیو نظرات

  • نوشته شده در یادداشت ثابت - شنبه 91/3/7ساعت 3:29 عصر توسط atashkada نظرات ( ) | |

    برای درک این که سازندگان اسناد و توصیفات کنونی از ماجرای صفویه، تا چه حد ما را کودن فرض کرده و دست انداخته اند و چه لفاظی های داستان گونه ی پر اغراق و ناممکنی را، در تمام زمینه ها، از هخامنشیان پس از خشایارشا تا زمان قاجار، به خورد تاریخ وادب و فرهنگ این سرزمین داده اند، کافی است به نمونه ی زیر توجه کنید که یکی از الگوهای معمول چنین جعلیاتی است.
    «پایتخت صفویه ـ در نیمه ی قرن هفدهم بنا به اظهارشاردن در داخل محیط ده فرسخی اصفهان 1500 دهکده وجود داشته و گرداگرد شهر 24 میل راه بوده است و در درون دیوارهای آن که 12 دروازه داشت، 162 مسجد، 48 مدرسه، 1802 کاروانسرا، 273 حمام و 12 قبرستان بوده است. تخمین کل جمعیت آن بین 600.000 و 1.100.000 بوده و رقمی که اولئاریوس قید نموده، 18.000 خانه و 500.000 نفر جمعیت بوده که با میزان مندرج در سفرنامه ی شاردن زیاد اختلاف ندارد». (ایران و قضیه ایران، جرج. ن. کرزن، جلد دوم، ص 27)


    روایت کرزن از هر دو کتاب شاردن و اورلئاریوس، کاملا با متن اصلی آن ها و نقل های مشابه برابر است. اینک در سراسر ایران و با محاسبه کاروان سراهایی که در عهد زندیه و قاجار ساخته اند، بقایا و نشانه ی کمی بیش از 800 کاروان سرا بر پاست، اما شاردن، در میانه ی ایام به اصطلاح دولت صفوی، فقط در شهر اصفهان 1802 کاروان سرا و در محیط ده فرسخی اطراف شهر 1500 دهکده را شمرده است، این ارقام همان اندازه قلابی است که گمان کنیم اصفهان عهد صفویه، درست برابر جمعیت امروز آن، بیش از یک میلیون نفر جمعیت و چنان مساحتی داشته است!!!  برای شناسایی اعضای این باند بی حیای دروغ پرداز، درباره ی همه چیز در تاریخ ایرانی و ایرانیان، کافی است سری هم به آمار کتاب ناصر خسرو قبادیانی بزنیم که ظاهرا او هم در قرن پنجم هجری قمری، تقویم شمسی بسیار معتبری در بغل داشته است: «پنجم محرم سنه ی ثمان و ثلاثین و اربعمائه، دهم مرداد ماه سنه خمس عشر و اربعمائه، از تاریخ فرس، به جانب قزوین روانه شدم و به دیه قوهه رسیدم». حال آن که پنجم محرم سال 438 هجری قمری با 23 خرداد سال 426 شمسی برابر است، نه دهم مرداد ماه سال 415 شمسی!!!؟
    « از آن جا برفتیم، هشتم صفر سنه ی اربع و اربعین و اربعمائه بود که به شهر اصفهان رسیدیم. از بصره تا اصفهان 180 فرسنگ باشد. شهری است بر هامون نهاده آب و هوایی خوش دارد و هر جا که ده گز چاه فرو برند، آبی سرد خوش بیرون آید و شهر دیواری حصین بلند دارد و دروازه ها و جنگ گاه ها ساخته و بر همه بارو و کنگره ها ساخته و در شهر جوی های آب روان و بناهای نیگو و مرتفع. و در میان شهر مسجد آدینه ی بزرگ نیکو. و باروی شهر را گفتند سه فرسنگ و نیم است و اندرون شهر، همه آبادان، که هیچ از وی خراب ندیدم، و بازارهای بسیار. و بازاری دیدم از آن صرافان  که اندر او دویست مرد صراف بود و هر بازاری را دربندی و دروازه ای و همه ی محلت ها و کوچه ها را همچنین دربندها و دروازه های محکم و کاروان سراهای پاکیزه بود و کوچه ای بود که آن را کوطرازی می گفتند و در آن کوچه پنجاه کاروان سرای نیکو و در هر یک بیاعان و حجره داران بسیار نشسته». (ناصر خسرو قبادیانی، سفرنامه، به کوشش دبیر سیاقی، ص 165).
    هنگامی که این مقدمة الجیش دروغ نویسان، ناصر خسرو قبادیانی، در یک کوچه ی اصفهان پنجاه کاروان سرا سراغ دارد، آیا شاردن که پشت سی ام این قافله سالار سیاحان یاوه باف است، حق ندارد در تمام اصفهان 1802 کاروان سرا بیابد؟!!  برای اثبات درهم ریختگی سرسام آور کنونی، در این گونه موضوعات توجه کنید که ناصر خسرو در میان قرن پنجم هجری مسجد جامع اصفهان را دایر نوشته و اسکندر بیک، منشی بی خبر شاه عباس، گمان کرده است که مسجد جمعه را در زمان صفویه ساخته اند!!!
    «آن چه در صفاهان جنت نشان احداث فرموده اند اولا در شهر مسجد جامع عالی واقع در جانب جنوبی میدان نقش جهان که طاق مقصوره اش نشانی از گنبد هرمان و با طاق نه رواق فلک توامان است و آن مقدار سنگ های مرمر که در جدار آن ثانی بیت المعمور به کار رفته، سیاحان عرصه ی گیتی کم تر نشان داده اند. مجملا آن معبد فردوس نما، در زیب و زینت و دل گشایی رشک مسجد اقصی است». (اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ص 1111)   
                  

    این تصویر شماره ی 19 در جلد دوم کتاب «اسناد مصور اروپاییان از ایران» است، با شرحی بر آن که در زیر می خوانید. این نقاشی نیز در زمره ی همان گروه از تصاویری است که سازنده ی کتاب اسناد مصور، بر صحت و مطابقت آن با حقیقت گواهی داده است، اما در توضیحی که بر آن آورده، حکایت دیگری را قرائت می کنیم و با انکاری شیوا مواجهیم.       
    «براون تصویری از خود به جای گذارده به نام خرابه های شهر «مویر» این شهر که مابین قم و کاشان قرار گرفته بود گویا به کلی از بین رفته است. شاید اکنون دهی به این نام وجود داشته باشد که پذیرش آن نیز برای نگارنده مشکل است، ولی چنان که از قلاع مستحکم این شهر که در تصویر آمده معلوم است که در قرون وسطی عظمت به سزایی داشته است. در هر حال این تصویر سندی است مهم از یک شهر که گویا به کلی نابود و فراموش شده و مهم تر از آن، سندی است برای مطالعه ی قلاع نظامی قرون وسطایی ایران». (غلامعلی همایون، اسناد مصور اروپاییان از ایران، جلد دوم، ص 20)
    دارالمجانین پر و پیمانی است که برای مجانین ایران شناس بیگانه و خودی، دیگر یک تخت خالی هم ندارد! آن ها در حالی که کاسه طلای مخصوص خشایارشا را، از 2500 سال پیش، پشت به پشت و صحیح و سالم در بل نگه داشته اند، از قبیل چنین شهرهای کاملی را، که می گویند چهار صد سال قبل یرپا بوده، گم شده می گویند!!! یافتن چنین حصار طویلی، با این همه برج مراقبت نزدیک به هم، در هیچ اقلیمی از زمین ممکن نیست. بازی سرمستانه، شوخ طبعی شنگول و خیال پردازی شیطنت آمیزی است که کسی با نام براون ناشناس،  بر روی فرمی از معماری انجام داده و بنا بر حاصل آن، مدعی دیدار و وجود شهری در میان کاشان و قم به نام فرنگی «مویر» شده است. طبیعی است از این پندار سرخوشانه ی براون، در عالم واقع، بقایایی حتی به صورت ویرانه هایی با آوار بر هم انبار شده، قابل عرضه نباشد. مدون کتاب اسناد مصور اروپاییان، که پیش تر صحت و موجودیت مادی و اصلیت و هویت این تصاویر را تضمین کرده بود، در این جا ابتدا مردد است و پذیرش چنین نمایی از شهری بدون آثار را موجب بروز تردید می داند، اما این تزلزل، حتی به میزان طول سطری از کتاب اش نمی پاید و بلافاصله همین رسامی مسخره را به عنوان سندی برای قبول عظمت ساخت و سازهای نظامی در ایران قرون وسطی، به رخ تاریخ می کشد!!!

     
    گمان می کنید این رسامی که به شماره ی 121 در جلد دوم کتاب «اسناد مصور اروپاییان…» ثبت است، به کدام ماجرای مهم در زندگانی مردم زمان صفویه اشاره دارد؟ به مراسم ختنه ی ارامنه!!!  تمام البسه افراد و کلاه های کشیش و مطران و نیز لوازم و آرایش موی زن خانه و پرده فرنگی است و تدوین کننده ی کتاب اسناد اروپاییان شرحی چنین برای آن تدارک دیده است.
    «از مراسم ختنه ی ارامنه دو تصویر در دست است که یکی از آن ها در نسخه ی هلندی سفرنامه پیترو دلاواله آورده شده و دیگری نیز در نسخه ی هلندی سفرنامه ی توماس هربرت است که البته هیچ یک از آن ها نمی تواند مستند باشد و فقط از روی نوشتجات سفرنامه ها، هنرمندان تصوراتی کرده آن ها را به وجود آورده اند. چون نه پیترودلاواله و نه توماس هربرت هیچ یک طرحی از این مراسم نکشیده بودند». (غلامعلی همایون، اسناد مصور اروپاییان از ایران، ص 131)
    پس در سفر نامه ی پیترو دلاواله و توماس هربرت از ختنه ی ارامنه در اصفهان گفته شده و کار مصور کردن آن به دست کسانی انجام شده است که در خیال خود صورتی برای آن نوشتجات آفریده اند. به نظر می رسد که اعتراض مدون کتاب «اسناد اروپاییان» متوجه نقاش است که نحوه ختنه و مراسم آن را درست نمایش نداده و احتمالا از ذهن او هم نگذشته است که از این سیاحان عالی مقام دروغ پرداز بپرسد که مگر در بین ارامنه هم ختنه ی فرزندان، آن هم در این سن و سالی که در تابلو آمده، رواج داشته است؟!! حالا کسانی احتمالا خواهند نوشت که این تصویر از مراسم ختنه ی یک ارمنی مسلمان شده است تا نه فقط اصل ختنه غریبه و خنده دار بنماید بل شرکت کشیش و مطران در مراسم ختنه ی یک ارمنی مسلمان شده نیز عجیب و غیر عادی و کاملا دموکرات منشانه جلوه کند!!!

     
    این هم یک نقاشی دیگر، با نام مراسم دفن، که به شماره ی 124 در جلد دوم کتاب «اسناد مصور اروپاییان…» چاپ شده و ظاهرا گورستانی را نشان می دهد که کسانی در حال دفن مردگان اند. تصویری است کاملا محصول خیال و بازتابی است از یک تصور بیمار گونه ی مالیخولیایی. در محوطه ای بسته و دیوار کشیده، چند مرده ی ملبس و ایستاده را با تیرک هایی به دیوار دوخته اند و کسانی با کلاه فرنگی مشغول کشیدن نعش هایی با دست های باز و پاهای برهنه به داخل گورند. هیچ عقل سلیمی زهره ی تفسیر این باسمه ی مسخره را ندارد، اما مدون کتاب «اسناد مصور اروپاییان…» گره کار این قبرستان را نیز، با تیز هوشی استثنایی، گشوده است.
    «از مراسم کفن و دفن تصویری در دست است که کمی حیرت انگیز است و نمی توان تفسیری از آن نمود. این مراسم کفن و دفن شورشیان است که همین طور با لباس آن ها را در قبر می گذارند، یا شاید اصولا زنده به گور کردن را نشان می دهد، در هر حال این تصویر مستلزم مطالعه عمیق است». (غلامعلی همایون، اسناد مصور اروپاییان از ایران، ص 132)
    همایون راه حل برخورد با چنین نقاشی های احمقانه ای را، که از سوی جاعلانی بیمار به عنوان آثار حیات اجتماعی در ایران عهد صفویه به هم بافته اند، نه اعتراض به اصل اثر و رد امکان صحت آن، بل در این یافته است که آن مردگان بی صدای در حال ایستاده به دیوار دوخته را، شورشی شناسایی کند!!! آیا به گمان شما ما در دست کدام یک بیش تر اسیریم: مفسران وصله کاری که با هر تمهید در اعتبار دادن به این گونه به اصطلاح اسناد، استاد شده اند و یا خالقین اصلی کنیسه و کلیسایی این آثار؟!!

     
    به این تصویر نیز که به شماره ی 126 در جلد دوم کتاب «اسناد مصور اروپاییان…» و با عنوان مراسم سوگواری ارامنه ی جلفا ثبت است، و به آن ابنیه ی اروپایی و سقف های شیب دار و پنجره ها و نور گیرهای سراسری و آن اتاق های زیر شیروانی نگاه کنید که بیننده را به یاد گذرگاه شهرستانی در آلمان، هلند و یا فرانسه می اندازد. ظاهرا این جا محله ی ارامنه ی جلفای اصفهان در عهد صفویه است. مدون کتاب در شرح این نقاشی آورده است:
    «از مراسم سوگواری ارامنه نیز تصویری در سفرنامه ی براون آورده شده است که خانم های ارمنی را در قبرستان ارامنه و طریق سوگواری آن ها را نشان می دهد. در طرف راست گویا خود براون نقش گردیده است. مراسم سوگواری ارامنه ی جلفا برای سه پادشاه مقدس (سه مغ) در تصویری در سفرنامه ی پیترودلاواله به نمایش درآمده است که یگانه سند تصویری از این نوع به شمار می رود». (غلامعلی همایون، اسناد مصور اروپاییان از ایران، ص 133)
    از طریق دقت در این میراث و متون بی پایه، که قصد نمایش ناشیانه گوشه هایی از روابط اجتماعی عهد صفویه را دارد و نیز توجه به داده های بی بنیان و مضحکی، که از قول سیاحان اروپایی در این همه سفرنامه ی قلابی ثبت کرده اند و نیز از راه کنکاش در متن تواریخی که به نام صاحبان تالیفی چون اسکندر بیک، برای آن دوران ساخته اند، مورخ در می یابد درست همانند توصیف هایی که در باب ایران پیش و بعد از اسلام رایج است، کسانی در کار ایجاد اغتشاش در ذهن ایرانیان در باب صفویه با مقاصدی مشخص اند. بدین ترتیب عمده ترین اطلاعات امروزین ما درباره ی روابط و مسائل اجتماعی عهد صفویه از مطالبی ماخوذ است که هیئتی ظاهرا سفر نامه نویس و دیدار کننده ی ایران آن زمان، در یادداشت های گوناگون به شرح آورده اند. جهت عمده ی این کوشش تالیفاتی، که سریعا در اروپا رواج داده اند، در وحله نخست تثبیت و رسمیت دادن به شاهان بی نشان و بدون گور صفوی، القاء سرزمینی کهن و آباد و با روابط اجتماعی گسترده به نام ایران و در عین حال نمایش نحوه ی مدیریت فرمان روایانی است که از تجاوز جنسی به مهمان فرنگی خود نیز پرهیز نداشته اند، با هر بهانه در برابر چشمان خارجیان آدم می کشته اند، گوش و بینی می بریده و شقه می کرده اند، تا کسانی در غرب وسوسه نشوند که پیش از اتمام پروژه ی ایران سازی آن ها، میل دیدار از این سرزمین را داشته باشد.
    «در سفرنامه های مختلف صحنه هایی از سر بریدن، پوست کندن، کور نمودن، بینی بریدن و غیره نمایش داده شده که یکی از آن ها صحنه ای است که در سفرنامه ی ته ونو، از بریدن بینی مشاهده می شود. در سفرنامه ی شاردن تصویری از کارهای ژوزف گرلو آورده شده که یک نجیب زاده را در بند نشان می دهد». (غلامعلی همایون، اسناد مصور اروپاییان از ایران، ص 138)
    چنان که مشهود است این یادداشت ها جز اشاره های گذرایی به عیوب باورهای کنونی ما در عرصه های متنوع نیست. به گمان من بررسی عالمانه و منتقدانه ی متون سفرنامه هایی که در باب ایران پیش و پس از صفویه، تا مقطع پایان قدرت شاه عباس اول نوشته شده و تطبیق دادن مطالب آن ها در زمینه هایی یکسان، کار غول آسای روشنگرانه ای است که فصل مشبع و پر باری از کوشش محققان آتی ما را پر خواهد کرد و پرده از بی فرهنگی کامل غربیان و بی ارزشی ایران شناسی جا داده شده در دانشگاه های کنیسه و کلیسایی موجود نیست.
     (ایران شناسی بدون دروغ، 120 ؛ ناصر پورپیرار)


    نوشته شده در یکشنبه 91/3/7ساعت 3:17 عصر توسط atashkada نظرات ( ) | |




    ?


    آتشکده دروار مربوط به سده‌های میانه
    دوران‌های تاریخی پس از اسلام است و در شهرستان دامغان، بخش امیرآباد،
    دهستان تویه دروار، روستای دروار، جنب پاسگاه دروار واقع شده و این اثر در
    تاریخ 18 اسفند 1387 با شماره? ثبت 25104 به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران
    به ثبت رسیده است.


    نوشته شده در یکشنبه 91/3/7ساعت 3:17 عصر توسط atashkada نظرات ( ) | |

    <      1   2   3      >

    :قالبساز: :بهاربیست: